کو همایی

ادبی - سیاسی- اجتماعی

فولاد و سختی

 

داستانهای جدی :

داستان آهنگری را میگوید که پس از گذراندن جوانی پر شر و شور تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، چیزی درست به نظر نمی آمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد. یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود، از وضعیت دشوارش مطلع شد. گفت:"واقعاً عجیب است، درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خداترسی شوی، زندگی ات بدتر شده. نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم، اما با وجود تمام تلاش هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده." آهنگر بلافاصله پاسخ نداد: زیرا او هم بارها همین فکر را کرده بود و نفهمیده بود چه بر سر زندگی اش آمده. اما نمی خواست دوستش را بی پاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن، و سرانجام پاسخی را که میخواست یافت. این پاسخ آهنگر بود: "در این کارگاه، فولاد خام برایم میاورند و باید از آن شمشیری بسازم. میدانی چطور این کار را میکنم؟ اول تکه فولاد را به اندازه داغی جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا اینکه فولاد، شکل  بگیرد. بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد. باید این کار را آنقدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست یابم. یک بار کافی نیست.آهنگر مدتی سکوت کرد، سیگاری روشن کرد و ادامه داد: "گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عمل را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک می اندازد. میدانم از این فولاد هرگز تیغه شمشیر مناسبی در نخواهد آمد."
 آهنگر باز مکث کرد و بعد ادامه داد: "میدانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو میبرد. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما میکنم انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها چیزی که میخواهم این است؛
 خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو میخواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که می پسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولادهای بی فایده پرتاب نکن."یك تكه یخ را كه تا دمای ۵۰ - درجه سانتی گراد سرد شده بردارید و به آن گرما بدهید ، ابتدا هیچ اتفاقی رخ نمی دهد . این همه انرژی گرمایی صرف می شود ولی هیچ نتیجه ی قابل رویتی مشاهده نمی شود . ناگهان ، در دمای صفر درجه ، یخ ذوب و به آب تبدیل می شود . كار را ادامه بدهید . باز هم انرژی فراوانی صرف می شود بدون آنكه تغییری مشاهده گردد . تا اینكه وقتی به حدود ۱۰۰ درجه سانتی گراد می رسیم ، حباب و بخار ایجاد می شود !

 و نتیجه ؟

 این احتمال وجود دارد كه ما انرژی زیادی را صرف كاری كنیم ، مثلا صرف یك پروژه ، یك شغل وحتی یك قالب یخ و با این وجود به نظرمان برسد كه هیچ نتیجه ای نگرفته ایم . اما در حقیقت انرژی ما دور از چشممان در حال ایجاد دگرگونی بوده است . كار خود را ادامه دهید و مطمئن باشید كه دگرگونی از راه خواهد رسید .
 این اصل را به خاطر بسپارید ، بی جهت دچار هراس نشوید و یاس را نیز به خود راه ندهید و بدانید كه : هیچ تلاشی ، بی نتیجه نمی ماند.

 

 

+ نوشته شده در  یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 14:3  توسط جمشید 

همه ایران خانه ماست

 

علیرغم اینکه بیگانگان و افراد مغرض و خارج نشینان از مردم خواسته بودند تا آنها نیز خانه نشین شوند، امام ملت ایران به پای صندوقهای رای  رفتند و به آنها ثابت کردند که یک ایرانی غیرتمند در خانه نمی ماند . و گوش به وجدان خود دارد نه گوش به فرمان گوشه نشینان خارج نشین. روح استقلال در خون ایرانی می جوشد و هرجا که نشانی از دخالت بیگانگان مشاهده نماید. عکس العمل نشان می دهد . تا ثابت کند اولین شعارش استقلال آزادی و جمهوری اسلامی می باشد.

+ نوشته شده در  شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت 8:25  توسط جمشید 

ایران بیشه شیران

 تا مرد سخن نگفته باشد            علم و هنرش نهفته باشد. 

هربیشه مپندار که خالیست          شاید که پلنگ خفته باشد

  ای ایران: نامت بلند آوازه باد که هرگز از شیر مردان و شیر زنان خالی نبوده ای    و نخواهی بود. دلیرانی که هر زمان فرصت پیدا کرده اند ، خصلت های نهفته در وجود خود و اجداد دلیر و تیز هوش خود را بروز داده و به نمایش جهانیان و نسلهای آینده گذاشته اند.

انقلاب ایران ،حقیقتا بار دیگر ظرفیتهای یک ملت و ژنهای نهفته در اجداد او را در نسل امروز به نمایش گذاشت و زمینه بروز توانمندیهای یک ملت و نخبه های آنرا فراهم نمود.

اماافسوس که همه ی توانمندیهای جوانان این سرزمین برای آبادانی و پیشرفت علمی بکار گرفته نشد بلکه اختلاف سلیقه ها ، برداشتهای مختلف از دین ، قدرت طلبی ها ، جنگ و ترورها بیشتر، نیرو و انرژی این ملت را بخود مشغول کرد، و در اصطکاک با یکدیگر از بین برد.

عده ای ازجوانان درمخالفت با نظام اسلامی،(مثل مجاهدین یا منافقین) دست به ترور دیگر نخبه های این ملت زدند و بطبع عده ای از جوانان طرفدار نظام به مقابله آنان پرداختند، تا جایی که نیرو وانرژی که می توانست صرف سازندگی شود ، صرف تخریب و کشتن یکدیگر شد.

  صدام از فرصت استفاده کرد و به ایران حمله نمود.بنا بر این عده ای از بهترین جوانان این کشور نیز به دفاع از مهین مشغول شدند، تعدادی از بهترین و تیزهوشترین آنان نیز در جنگ به شهادت رسیدند . 

عده ای از جوانان که در جهاد سازندگی به روستاها رفته بودند و روستاها جانی تازه از حضور آنان گرفته بود ،برای دفاع از کشور به جبهه ها شتافنتد و امکانات فراوانی که می توانست صرف سازندگی روستاهای کشور شود، صرف جنگ شد.

    در عین حال اکنون ایران، با ایران سالهای 57 -58 زمین تا آسمان فرق کرده و هیچ انسان منصف و با اطلاعی نمی تواند پیشرفتهای صورت گرفته را نادیده بگیرد. برای نمونه اینجانب که اول انقلاب سنی حدود 16 سال داشتم بخوبی بیاد دارم که از نظر بهداشتی چه مشکلاتی وجود داشت . علاوه بر نداشتن امکانات بهداشتی (از قیبل آب لوله کشی ،حمام بهداشتی و000) حتی دکترهای عمومی نیز از کشورهای هند و بنگلادش بودند  اما اکنون دکترهای عمومی بقدری زیاد است که بیکار هستند. اکنون هیچ کارشناس منصفی  انکار نمی کند که ایران یکی از پیشرفته ترین کشورهای منطقه از نظر پزشکی است.

از نظر اطلاعات و مخابرات :( در سالهای 1360 و قبل از آن بندرت تلفن در منازل پیدا می شد) اما اکنون  بنحوی پیشرفت کرده است . که یک چوپان روستایی با مبایل زنگ می زند(( گرگ آمد گرگ آمد))

ازلحاظ حمل و نقل ،انرژی اتمی ، موشکی و... پیشرفت های غیر قابل تصوری شده است. اما آیا بهتر از اینهم می شد؟ پاسخ بلی است، به شرطی آنکه مشکلاتی که در بالا ذکر شده نمی داشتیم . اما بهر حال ماهی را هروقت از آب بگیریم تازه است.وهنوز انقلاب ما جوان است و ما م توانیم . 

 

                                                                                           برهان

+ نوشته شده در  چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:,ساعت 9:46  توسط جمشید 

جنگ هفتاد و دوملت

 

با نگاهی گذرا به تاریخ انقلاب اسلامی ایران ، یک چیز براحتی در ارتباط با انقلابیون قبل و بعد از رژیم شاهنشاهی قابل مشاهده و تامل برانگیز می باشد که حقیقتی تلخ را نمودار می کند. و آن ریزش نخبه ها (یعنی :عدم همراهی و مخالفت)،  و البته رویش و جذب توده های یا بعبارتی: همراهی ملت با ادامه انقلاب  می باشد.

 

از همان ابتدای تاسیس دولت موقت ابتدا گروه فرقان ،افرادی را مثل مطهری ، قرنی و000 ترور کرد. سپس به دلایل مختلف اکثر افراد دولت موقت مثل بازرگان ، امیر انتظام ، دکتر سنجابی، دکتر یزدی  و...  از انقلاب کنار کشیدند و بعدها مجاهدین خلق(منافقین) که آنها هم سوابق مبارزاتی  با رژیم شاه را در پرونده خودداشتند، سر به ناسازگاری گذاشتند و  خسارات جبران ناپذیری به انقلاب و حیثت خود وارد آوردند.

   سپس بنی صدر که از ابتدا ،همراه انقلاب بنظر می رسید و بعداز رای نسبتا خوب ملت به ریاست جمهوری او (که نتظار قدرت تام و بی رقیب را داشت) ، او نیز از سر مخالفت با دیگر انقلابیون بخصوص روحانیون برآمد که منجر به رای عدم کفایت مجلس به نامبرده و برکنار او شد که او و عده ای از طرف دارانش (که بیشترشان  منافقین بودند) دست به انتقام و حذف فیزیکی افرادی مثل شهید بهشتی ، دیالمه و۰۰۰ هفتاد تن دیگراز نخبه های این ملت (با انفجار حزب جمهور اسلامی) زدند. 

 در ادامه این جریان تعداد دیگری از نخبه های ملت همانند رجایی ، باهنر و... از گردون انقلاب حذف فیزیکی شدند و تعدادی نیز از بهترین فرزند این ملت درجنگ تحمیلی شهید شدند ( همانند فرماندهان سپاه و ارتش  محلاتی ، فلاحی ، فکوری ) که از ادامه خدمت به ملت ایران باز ماندند.

این ریزش ها ادامه داشت تا اینکه برای بار چندم از مرکز دایره انقلاب نیز تعدادی از نخبه ها که نقشی غیر قابل انکاری در انقلاب اسلامی  داشتند همانند منتظری( که جانشین بعد از امام محسوب می شد) و برخی روخانیون طرف او کنار کشیدند. کم کم سازمانهایی همانند مجاهدین انقلاب اسلامی که سابقه درخشانی در مبارزه و همیاری انقلاب داشتند کنار کشیدند و یا کنار گذاشته شدند . این روند کم کم به  کروبی و هاشمی و خاتم و موسوی و...  رسیده و جدیدا نیز به احمدنژاد و مشاهی و... نزدیک شده است .

سه نظر کلی می توان در این خصوص داشت:

1- ما انظار زیادی از مسوولین ( بخصوص سران دولت بخصوص ریاست جمهورها داشتیم ) در حدی که کوچکترین خطا و اشتباه آنان را قابل قبول نمی دانستیم  و برای همین ملت ایران افکار و افراد متضاد فکری را انتخاب و یا با واسطه در مسوولیتها گماشت و چون انتظارش را برآورده نکردند ، چه در انتخابات بعدی و چه به روشهای دیگر کنار گذاشته شدند.

2- بیشتر حذف شده ها ،اول خوب ، انقلابی ، خدمتگذار و مردمی بودند ولی به مصداق این جمله که ( قدرت فساد می آورد ،) یا خود کم کم دچار قدرت طلبی ، فساد(اعم از مالی ، فکر و000 یا فرزندانشان)که این نیز یکی از دلایل حذف و یا کنارگیری برخی نخبه ها ومسولین شد.

3- ملت ایران از ابتدا تاریخ خود افکار مختلفی را تجربه کرده و بطبع در پس زمینه  روح خود آنرا دارد بنا بر این نباید یک گروه خاص انتظار داشته باشد همه ی ملت از طرز فکر و آیین آنها پیروی کنند (و زمینه های فکری اجدای و رسوم قبلی را خود را نداشته باشند) گویااکثر افکار اجدادی بشر همراه با انتقال ژنها و وراثت به او منتقل شده است بنا بر این، از افکار خوارج تا لیبرال و000 که در گذشته وجود داشته اکنون نیز هست و در آینده نیز وجود خواهد داشت .  لذا ما( اعم  ازملت و مسوولین) باید هنر با هم زیستن و با هم کنار آمدن را بیاموزیم و تا می توانیم یکدیگر را از گردونه حذف نکنیم بلکه نقاط مثبت گروههای مختلف را هم در نظر داشته باشیم و از آنها استفاد کنیم .

معرفی الگوهایی در کشورهای همسایه :

- آیا روش هندوستان بهتر است که هزاران گروه ، ادیان و اقوام مختلف بصورت مسالمت آمیز سالهاست در کنار هم زندگی می کنند و سرگرم پیشرفت مملکت خود هستند یا روش افغانستان ، پاکستان و عراق که گروها و مذاهب( که گاهی تفاوت چندانی هم باهم ندارند) مدام یکدیگر را تکفیر و در حال درگیری و کشتن یکدیگر هستند؟

   می بینم در دنیا، از هندوستان بعنوان بزرگترین دمکراسی جهان یاد می شود، اما از کشورهای خاورمیانه بعنوان رژیم های مستبدی که همیشه وقت ، فکر، نیرو  وانرژِِی خود را صرف حذف سایر گروهای همان کشور و ویرانی کشور خود می کنند.

 بنا براین ملت ایران و مسوولان آن باید بیشتر بیندیشند و آستانه تحمل و دایره کشور را به وسعت وبزرگی کشور و ملت خود در نظر بگیرند. زیرا در ایران بزرگ برای همه ادیان وهمه گروهای مختلف ظرفیت و امکانات بوده و هست و خواهد بود.  

 

  برهان

+ نوشته شده در  یک شنبه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت 11:22  توسط جمشید