به موج آویز و از ساحل حذرکن
چو رخت خویش بربستم از این خاک همه گفنتد با ما آشنا بود
ولیکن کس ندانست این مسافر، چه گفت و با که گفت و ازکجابود
نهنگی بچهء خود را چه خوش گفت
به دین ما حرام آمد کرانه
به موج آویز و از ساحل حذر کن
همه دریاست ما را آشیانه
آی دوست
یاد من آر یک شبی، برگیر از نی لبی
که یاد یاران خوش است ، که یاد یاران خوش است.
یادی کن از دو ستان ، وزگلهای بوستان
که گلعزاران خوش است که گلعزاران خوش است .
نظرات شما عزیزان: