طنز اجتماعی
به نقل از یک دوست:
دیروز سوار تاکسی شدم و در صندلی جلو نشستم. چند دقیقه بعد راننده تاکسی یک خانم با پسر بچه (دو سه ساله اش) را سوار کرد.
پسرک مدام نق می زد که برایم باید تفنگ بخری و مادرش به او می گفت، ساکت ! تا اینکه پسرک با لحنی تحدید آمیز به مادرش گفت : اگر تفنگ نخری به این آقاها (منظورش من و راننده تاکسی )می گم ، مادر با تحدید او را زد. پسرک با صدای بالا گفت: آقا مامانم دیشب گوز داد من هم شنیدم !!!!!. مادر قرمز شد و فورا تقاضای پیاده شدن از تاکسی را کرد .و تاکسی توقف کرد . زن با عجله درب سمت چپ تاکسی را باز کرد . باز کردن درب تاکسی همان، و برخورد یک موتور با درب تاکسی همان، راننده تاکسی دست بر سرزنان پیاده شد، و در حالی که می گفت : خواهر این چه کاری بود(منظورش بازکردن درب تاکسی از سمت چپ) . آخه من هم گوز می دهم ، تو هم می دهی ، احمدی نژاد هم میدهد اینکه عصبانیت ندارد.
نظرات شما عزیزان: