کو همایی

ادبی - سیاسی- اجتماعی

دعا برای پسرک

 

خداوندا… اگر یک نگاهی به من بیاندازی، می‌بینی که دست‌هایم را تا جایی که استخوان‌های کتفم اجازه داده به سمت درگاهت دراز کرده‌ام و دارم دعا می‌کنم… برای خودم که نه… برای پسرم… آخر می‌دانی چیست؟ اوضاع دنیا خیلی خراب شده… آن‌روزی که تصمیم گرفتیم بچه‌دار بشویم، هنوز چمن‌زار دنیا، لجن‌زار نشده بود… گفتیم بچه می‌آید، دور هم هستیم… تخمه می‌شکانیم، چایی می‌خوریم،  تام و جری می‌بینیم، و… آن روز هنوز به اقتصاد دنیا ریده نشده بود (خدا ببخش دهن لقی من را)… کلا “خرهای” دنیا اینقدر زیاد نبودند… حالا که دنیا را داری مثل شربت خاکشیر با قاشق به هم میزنی، به فکر پسرک ما هم باش…

خداوندا… اول از همه لطفا سلامتی را ازو دریغ نکن… این دیگر کم خرج ترین درخواست ممکن است… نه لازم است بابت اجابت آن سر  دیگری را زیر آب کنی و نه لازم است یک کیسه پول از آن بالا پرت کنی پائین (حالا اگر انداختی هم که دست مریزاد)… آمین…

خدایا… دوران بچگی‌اش را کشدار و طولانی بفرما… من اصلا نمی‌فهمم چرا این دوره را اینقدر کوتاه کرده‌ای و در عوض دوران سنگلاخ زندگی بزرگسالی را، اینقدر طولانی کرده ای؟ آیاوقت تجدید نظر نرسیده؟ آدم‌ها هر گهی که به دنیا می‌زنند، بعد از دوران بلوغ فکری و جسمی‌شان است… پس فربان دستت یا این را  مرتفع کن یا تعریف “بلوغ” را دگرگون بفرما…آمین…

   بارالها… یک شغل شرافتمندانه  برایش دست و پا بفرما… جوری باشد که با آن زندگی کند… نه اینکه هر روز صبح ساعت شش که از خواب بیدار می‌شود تا سرکار برود، اول سه چهار تا فحش به والدین حواله بدهد که چرا و به چه اجازه‌ای او را بدنیا آورده اند . از شغل قضاوت هم دورش کن حتی اگر ماهی نه میلیون تومان هم درآمد داشته باشد (اگر واقعا نه میلیون است، خیلی دورش نکن)… از سیاست دورترش کن حتی اگر ماهی ۱۸میلیون کاسب شود… خودت بهتر می‌دانی که هیچ ساست بازی  با عزت نمرده است… پس دورش بفرما حتی اگر شده با پس‌گردنی… آمین…

خداوندا… فرصت تجربه کردن عاشقی را به او بده… نشود مثل برخی آدمها که بی خبر به دنیا آمدند و بی‌لذت عشق، از دنیا رفتند(تهمت بی عشق بیفته گردنش)… که اصلا نفهمیدند فلسفه دنیا سر چه چیزی بوده و هست… خودت می‌دانی که چه می‌گویم بارالها؟… فرصت بده وامتحانش کن، شکست بخورد، دوباره امتحان کند تا آخر سر ،به خوردش برود و هیچ وقت حسرتش را نخورد… آمین…

خدایا… می‌دانم که دنیا دار مکافات است… اما گفتم شاید بشود یک عجز و لابه‌ای اینجا بکنم و من را از قصاص دور کنی… نشود که همان کاری که من با پدرم کردم و از او دور شدم و خودم را از او محروم کردم، پسرک هم با من بکند… این را خیلی جدی می‌گویم… حتی اگر خواستی آن دعای قضاوت و سیاست را پس بگیرم و این را اجابت کن…ها؟ چطور است؟…آمین به هر حال…

بارالها… به مثابه یک لنز “سوپر واید”، دیده و فکرش را وسیع کن و از تنگ نظری (به مثابه یک لنز زوم) دورش کن… به او حالی عطاکن که life is too shortو سخت گرفتن‌اش، سخت‌ترش می‌کند… در ضمن کاری کن که فکرش مرز نداشته باشد و هیچ عرفی جلودار آن نشود… آمین…

خداوندا… هنوز خیلی درخواست های دیگری دارم .اما شاید حوصله دعاهای خیلی طولانی را نداشته باشی.. پس خلاصه میکنم: خدایا شرافت و صداقت و مهر و محبت و فداکاری را تا حدی که مردم پررو نشوند، به او عطا کن و از آن به بعد هم به او جسارت و شجاعت و یک رگه پدرسوختگی‌ جهت نشاندن همان مردم بر سر جایشان ،عطا بفرما… آمین یا رب العالمین

(خدایا اگرواقعا یک شغلی هست که ماهی نه میلیون درآمد داشته باشه؟ می‌خواهی به خودم عطا بفرما… ببیمنم چطوره است … آمین)

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 12:58  توسط جمشید 

توصیه به دختران

 

خانم ها از ازدواج با این آقایون بپرهیزید !

نوع اول: مرد خودخواه و متعصب افراطی
این نوع مرد ممکن است برای زن چهار مشکل بزرگ ایجاد کند : اختلاف عقیده ی دایمی ، نزاع همیشگی ، عصبی بودن و سختی معاشرت!
نوع دوم: مرد عصبی مزاج
این نوع مرد ، در واقع یکی از انواع مردانی است که دکتر آدامز اصلاً سخن گفتن با آنها را نیز برای دختران خطرناک می داند. چنین مردانی که روحی عصبی دارند با همسر خود سر کوچک ترین مسأله نزاع و مشاجره ی سختی می کنند و یک زندگی شیرین و مفرح را به کام همسر بدبخت و بچه های بیگناه و حتی آشنایان دور و نزدیک تلخ می سازند!
نوع سوم : شوهر سختگیر و بی گذشت در امور مالی
شوهری که در امور مالی زن بسیار سختگیری می‏کند و سر سوزنی گذشت ندارد ، به درد زندگی نمی خورد. البته مقصود این نیست که باید زن بی اجازه ی شوهر هر چه می‏خواهد خرج کند ، بلکه دکتر آدامز معتقد است که بیشتر مشاجراتی که در خانه روی می ‏دهد فقط بر سر پول است. حال آنکه در اصل نباید چنین باشد ، خیلی از زن و شوهرها چندان که به پول اهمیت می دهند، هرگز برای تربیت بچه ها ارزش قایل نیستند، البته زن و شوهر به واسطه ی پول مشاجره نمی کنند، بلکه در اکثر اوقات طریقه ی خرج کردن آن است که موجب سر و صدا و نزاع ایشان می‏گردد. پس زنی که به خوبی مدیریت خانه را انجام می‏دهد، پول را با حساب و کتاب و مناسب خرج می‏کند و یک شاهی را هم حرام نمی کند و باز مورد شماتت و سختگیری شوهر قرار می گیرد، حق دارد گلایه مند باشد.
نوع چهارم : مردی که سریع و آسان دروغ می گوید!
شوهرانی که برای پیشرفت مقاصد خود ، دروغ های کوچکی می گویند و یا گاه این کار را برای تمسخر همسر خود انجام می‏دهند. بالاخره یک روز کارشان به دادگاه خانواده می کشد. این گروه مردان همواره در دنیایی از وهم و خیال در پروازند و معمولاً فراموشکار هم می‏شوند و تمام دروغ هایی را که گفته اند از یاد می برند چون از قدیم گفته اند که «دروغگو همیشه فراموشکار است!
نوع پنجم : مردان فراری از میدان مبارزه!
پنجمین گروه مردانی هستند که از موانع و مشکلات فراری هستند و به جای اینکه از مشکلات زندگی استقبال کرده و در رفع آن کوشا باشند ، فرار را بر قرار ترجیح می‏دهند. طبیعی است مردانی که حاضر نیستند به جنگ موانع و مسایل زندگی بروند و همواره میدان مبارزه را ترک می گویند، در زندگی زناشویی هم برای همسر خود تکیه گاه مناسبی نخواهند بود.
نوع ششم : مردان نامنظم و بی ادب در نزاکت!
ازدواج با مردان نامنظم و به دور از ادب و نزاکت نیز به صلاح نیست. بی نظمی خواه در تعیین وقت ، خواه در لباس و غذا و یا هر چیز دیگر، شما را از زندگی بیزار می‏کند.
نوع هفتم : مردانی متعلق به خویشاوندان خود!
شوهری که فقط به اقوام و خویشان خودش تعلق دارد نیز از جمله شوهرانی است که ابداً به درد شما نمی خورد. چون این گونه مردان اصلاً به شما متعلق نیستند و از آن دردانه های عزیز کرده ی پدر و مادر خود هستند که می خواهند همیشه کنار آنها باشند . پس چه وقت می‏تواند به شما رسیدگی کند، چه وقت فرصت حرف زدن با شما را دارد؟ سرپرست انیستیتو راهنمایی ازدواج اعتقاد دارد که زندگی با این نوع مردان، همواره اختلاف در منزل به وجود می آورد و حرف‏های بی مورد و بی ارزش همیشه در منزل شما منعکس می‏شود که به دنبال خود دعوا مرافعه خوهد آورد.
نوع هشتم : مردان راحت طلب!
شوهر راحت طلب، از جمله خطرناکترین مردان جهان خلقت است . مردی که بی هدف و بیهوده پشت شیشه رستورانی نشسته، از پنجره بیرون را تماشا می کند و پک به سیگارش می زند و وقت کشی می کند، یا مردی که در خیابان بدون برنامه مشغول قدم زدن است و یا با اتوبوس به اول خط و آخر خط می رود و مردم را تماشا می کند و با آسودگی خاطر وقت خود را بی سبب تلف می کند، موجودی است که خوشبختی در کنار او امکان ندارد، بلکه اساساً زندگی با چنین مرد راحت طلب و بی درد و سهل گذرانی به هیچ وجه صلاح نیست
+ نوشته شده در  دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 9:40  توسط جمشید 

دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد

 

دارا جــــهان نــــدارد، ســــارا زبـــان ندارد

 *** 

بـــابــــا ستــاره اي در هــفــت آسـمان ندارد

***

كارون ز چشمه خشكيد، البرز لب فرو بست

***
حتــــي دل دمــــاوند، آتـــشفــــشان نـــدارد

***
ديـو سيـاه دربنـد، آسـان رهيـد و بـــگريخت

***
رستــــم در ايـــن هيــاهو، گرز گران ندارد

***
روز وداع خـورشـيد، زايـنده رود خشـكيد

***
زيــــرا دل ســـپاهـــــان، نقش جــــهان ندارد

***
بر نــــام پــــارس دريـــا، نــامي دگر نــهادند

***
گويــــي كــــه آرش مـــا، تير و كــمان ندارد

***
دريــــاي مازنـــــي ها، بر كـــام ديگران شد

***

نــــادر، ز خـــاك برخيز، ميــهن جوان ندارد

***
دارا كـــــجاي كـــــاري، دزدان ســـــرزمينت

***
بر بيــــــستون نويسنــــد، دارا جـــهان نــدارد

***
آيــــيـــم به دادخــــواهــي، فريادمان بــلند است

***
امــــا چــــه سود، اينجــــا نوشـــيروان ندارد

***
ســـرخ و سپــيد و سبز است اين بيرق كياني

***
امـــــا صــــد آه و افسوس، شير ژيان ندارد

***
كــــو آن حــــكيم توسي، شـــهنامه اي سرايد

***

شــــايد كـــه شــــاعر مــــا ديــــگر بيـــان ندارد

***
هرگــــز نــــخواب كوروش، اي مهـــر آريايي

***
بـــــي نام تو، وطــــن نيز نــــام و نــــشان ندارد

 

+ نوشته شده در  شنبه 25 شهريور 1391برچسب:,ساعت 8:55  توسط جمشید 

زندگی کن

زندگی کن !

 

شب ها زود بخواب. صبح ها زودتر بیدار شو. ..
نرمش کن. بدو. کم غذا بخور.
زیر بارون راه برو. گلوله برفی درست کن.
هر چند وقت یک بار نقاشی بکش.
در حمام آواز بخوان و کمی آب بازی کن.
سفید بپوش.
آب نبات چوبی لیس بزن.
بستنی قیفی بخور.
به کوچکتر ها سلام کن.
شعر بخون. نامه ی کوتاه بنویس.
زیر جمله های خوبی که تو کتاب ها هست خط بکش.
به دوست های قدیمیت تلفن بزن.
شنا کن.
هفت تا سنگ تو آب بنداز و هفت تا آرزو بکن.
خواب ببین.
چای بخور و برای دیگران چای دم کن.
جوراب های رنگی بپوش.
مادرت رو بغل کن. مادرت رو ببوس.
به پدرت احترام بذار و حرفاش رو گوش کن.
دنبال بازی کن. اگر نشد وسطی بازی کن.
به برگ درخت ها دقت کن. به بال پروانه ها دقت کن.
قاصدک ها رو بگیر و فوت کن. خواب ببین.
از خواب های بد بپر و آب بخور.
به باغ وحش برو. چرخ و فلک سوار شو. پشمک بخور.
کوه برو. هرجا خسته شدی یک کم دیگه هم ادامه بده.
خواب هات رو تعریف نکن. خواب هات رو بنویس
بخند. چشم هات رو روی هم بگذار.
شیرینی بخر.
با بچه ها توپ بازی کن.
برای خودت برنامه بریز.
قبل از خواب موهات رو شانه کن.
به سر خودت دستی بکش.
خودت رو دوست داشته باش. برای خودت دعا کن!
هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده و از آنها بخواه قلبت را معاینه کنند.
که به اندازه ی کافی ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه!!
اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام می شود ، پشت پنجره برو و به آسمان نگاه کن. آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن تا بالاخره خداوند به تو نگاه کند، آن وقت صدایش کن؛
او حتماً برمی گردد و به تو نگاه می کند و از تو میپرسد که چه می خواهی؟؟!
حرفتو صریح و ساده و رک بگو.
از او بخواه به تو نفس، پشمک، چرخ و فلک، قدم زدن، کوه، سنگ، دریا، شعر، درخت... تاب، بستنی، سجاده، اشک، حوض، شنا، راه، توپ، دوچرخه، آلبالو، لبخند، دویدن و ... عشق... بدهد.
و
دیگران را فراموش نکن

زندگی یک مشکل است با آن روبرو شو.

زندگی یک معادله است موازنه کن

زندگی یک معما است آن را حل کن.

زندگی یک تجربه است آن را مرور کن.

زندگی یک مبارزه است قبول کن.

زندگی یک کشتی است با آن دریا نوردی کن.

زندگی یک سوال است آن را جواب بده.

زندگی یک موفقیت است لذت ببر.

زندگی یک بازی است برنده و پیروز شو.

زندگی یک هدیه است آن را دریافت کن.

زندگی دعا است آن را مرتب بخوان.

زندگی یک دوربین است سعی کن با صورت خندان و شاد با آن روبرو بشی .

زندگی آغاز یک راه است بسوی افتخار و سربلندی، یا انحراف و سرافکندگی.

زندگی دشتی است که سبزه های آن نمایانگر زیبایی اند و دریایش نشان از عمر دارد بلندیهای آن شدائد زندگی است و سرانجام پاییزش فانی بودن این دنیا را به نمایش میگذارد.

زندگی پازلی از ترکیب همین ثانیه هاست.

زندگی نتیجه ای است که از حل معمای ثانیه ها حاصل می گردد.

زندگی تئاتری است در حد واقعیت و ما بازیگران واقعی این تئاتر هستیم.

زندگی ترکیبی از تنوع است، پس متنوع اش ساز.

زندگی برد و باخت نیست، بردن در عین باختن است.

و چه زیبا :
مفهوم زندگی در نهاد خودش نهفته است،  پرتو عمر چراغی ست که در بزم وجود،  به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است. ...

و در آخر:

زندگی
با همه ناملایمات اش دوست داشتنی است چون هدیه ای از جانب پروردگار است ...

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت 14:7  توسط جمشید 

دمکراسی در امریکا فقط از میان دو حزب

 

سالهای متمادی است که در امریکا، قدرت و حکومت میان دو حزب دست بدست می گردد و هیچ نیروی

مستقلی تاب و توان و مجال حضور در انتخاب را ندارد و نخبگان و دانشگاهیان بایستی بنشنند و تماشا

کنند تا ریاست جمهوری بوش پدر  و سپس هشت سال ریاست جمهوری بوش پسر که هر دو از جنگ

طلبان حزب جمهوری خواه هستند.به پایان برسد( پیشنهاد دارم در ایران و سایر کشورهایی که از جنگ

طلبی این پدر و پسر آسیب دیده اند در ویرانه هایی که آنان ایجاد کرده اند مجسمه های بزرگی بعنوان

"مجسمه شرارت" از بوش پدر و پسر ایجاد کنند.تا جهانیان دمکراسی امریکا را بهتر ببیند)و سپس

نوبت به حزب دمکرات و ریاست جمهوری کلینتن می رسد و هشت سال او که تمام می شود ،

 در ادامه همسرش هیلاری کلینتن  سیاست او را دنبال کند. و این سیکل دست بدست شدن

قدرت بین افراد بخصوصی در بالای حزب ادامه داشته و همچنان ادامه خواهد داشت .

+ نوشته شده در  پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:41  توسط جمشید 

آنکس که بداند و نداند که بداند

آنکس که بداند و بداند که بداند      اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند      بیدارش نمایید که بس خفته نماند
آنکس که نداند و بداند که نداند      لنگان خرک خویش به منزل برساند
آنکس که نداند و نداند که نداند      در جهل مرکب ابدالدهر بماند

درکشورما وضع چنین است بدانید:

آنکس که بداند و بداند که بداند      باید برود غاز به کنجی بچراند
آنکس که بداند و نداند که بداند     بهتر برود خویش به گوری بتپاند
آنکس که نداند و بداند که نداند      با پارتی وبا پول خر خویش براند
آنکس که نداند و نداند که نداند      برپست ریاست ابدالدهر بماند
 


 

دلنوشته دختران مجرد :
از کلاس اول خواندیم آن مرد آمد ! آن مرد با اسب آمد !
ما که ترشیدیم ، مرتیکه با خر هم نیامد و باز هم بابا نان داد !

+ نوشته شده در  دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:,ساعت 7:50  توسط جمشید 

تیپ جوانان ایرانی از صد سال گذشته






+ نوشته شده در  دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:,ساعت 7:37  توسط جمشید 

نتیجه کار و تلاش

نتیجه کار و تلاش

 

 

سال زراعی ۹۰-۹۱ نیز رو به پایان است . اگر چه در این سال زحمات زیادی در کشاورزی و زنبورداری و۰۰۰ غیره متحمل شدم .اما حالا که فصل برداشت است ، علاوه بر کسب تجربه مفید در این زمینه ،می توان گفت ، قسمتی از زحمات نیز بخصوص در بخش زنبورداری با برداشت (متوسط) عسل جبران شد. امسال با توجه به بارندگی های خوب بهاری سال خوبی برای زنبور داران است . برای کشاورزان نیز بخصوص در بخش محصولات درختی مثل پسته و... سال پر باری می باشد. امیدوارم که محصول امسال بتواند قسمتی از زحمات این قشر محروم جامعه کشاورزی را جبران نماید. البته باز هم دلال ها و واسط ها و تجار بیشتر ازهمه سود خواهند برد زیرا قیمت محصول برای مصرف کنند همچنان سه برابر قیمتی است که واسط ها دست به دست از کشاورزان  و تولید کنندگان خریداری می نمایند . امیدوارم روزی برسد که تولید کنندگان و کشاورزان خودشان بتوانند محصول خود را مستقیم بدست مصرف کنندگان برسانند تا دسترنج خود را خودشان و مصرف کنندگان واقعی استفاده کنند،نه واسط های بی رحم و طماع. 

+ نوشته شده در  یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,ساعت 8:28  توسط جمشید 

اخلاق ما ایرانی ها

اخلاقیات ما ایرانیها !  

 

 

مهموني مي ديم اونهايي که دوست داريم و نداريم رو دعوت مي کنيم. يواشکي به لباساي اونهايي که دوست نداريم مي خنديم. بعد که رفتند با دوستهاي خودمونيمون مي شينيم به حرفهاشون مي خنديم! توي مهموني واسه همديگه جوک ترکي مي گيم! جوک لري مي گيم! اصفهاني ها رو مسخره مي کنيم. مي گيم کاشوني ها ترسواند! رشتي ها بي غيرتند! کردها متعصب هستند! آباداني ها لاف مي زنند!


پايين شهريها رو آدم حساب نمي کنيم! مرز بين پايين شهر و بالاي شهر رو هم خودمون تعيين مي کنيم! اونها که از قلهک پايينتر رو قبول ندارند شيک ترند! وقتي يکي از فاميلهامون شهرستان زندگي مي کنه و ما يهويي از دهنمون مي پره فوري توضيح مي ديم که طرف بخاطر شغلش که مدير فلان کارخونه است اونجا زندگي مي کنه!


بشقاب و ليوانهاي فرانسوي مي خريم! لوسترهاي ساخت چين مي خريم! شکلات آيدين هديه نمي بريم چون ايرانيه کلاسش پايينه!


موقعي که اتوبوس مياد حمله مي کنيم! اگه اوضاع بحراني بشه با آرنجمون مي زنيم به کناريها راه رو باز مي کنيم! آخه خسته هستيم بايد زودتر بريم خونه! وقتي کسي نباشه هم همين که مي شينيم با ماژيک پشت صندلي ها يادگاري مي نويسيم که دفعه ديگه که سوار شديم به دوستامون هنرمون رو نشون بديم!


شب چهارشنبه سوري ترقه پرت مي کنيم پشت پاي زن همسايه که وقتي پريد بخنديم! وقتي تيم فوتبال مورد علاقه امون توي مسابقه مي بازه شيشه اتوبوس واحد رو مي شکنيم! سيزده بدر گند مي زنيم به طبيعت! يعني هميشه اينکارو مي کنيم نه فقط سيزده بدرها!


فحش خواهر و مادر مي ديم به همديگه! به دين و مذهب! و عربها و غيره! اما تا يه مشكلي پيش مياد ميگيم يا فلان امام!! و در لوس آنجلس هم بيشتر سفره حضرت عباس باز ميکنيم تا توي تهران..


ما همه مادرزادي سياستمدار به دنيا اومديم اما استراتژي تک تکمون با همديگه و با تمام دنيا متفاوته براي همين در هيچ موردي باهم توافق نداريم و بازهم به هم فحش مي ديم! سه تا که ميشيم پنج نظر متفاوت داريم و هممون خيال ميکنيم حق داريم.


ما به اجدادمون خيلي احترام مي ذاريم! مخصوصاً داريوش و اينها! وقتي سر قبرشون ميريم حتماً يه يادگاري هم با هرچي که دستمون باشه روي در و ديواراش مي کنيم! ما امام زاده مي سازيم! بعد پول مي ندازيم و از امام زاده مي خوايم که مشکلاتمون رو حل کنه!


ما روز عاشورا تاسوعا نذري مي ديم! اما براي اينکه زعفرون گرونه روي پلو گلرنگ مي ريزيم!


ما احتمالاً غير از شمال ایران و مشهد جاي ديگه اي از ايران رو نديديم اما حتماً دوبي رفتيم و فروشگاه عرض الهدايا رو ديديم! بي برو برگرد هم يه عکسي توي صحرا روي شنها گرفتيم که به همسايه ها نشون بديم!


ما رانندگيمون حرف نداره! رانندگي بدون فحش و فضيحت برامون معني نداره! چراغ راهنمايي عابرپياده، موتورسوار هاي آدمخور ...... فقط يک کلمه از هر مورد کافيه !


ماها سينما نمي ريم و عوضش عشق مي کنيم قبل از اينکه فيلم روي پرده سينما بره ما سي ديشو ببريم خونه!


ما - مخصوصاً لوس آنجلسي هامون- وقتي کانال تلويزيوني درست مي کنيم يا همینطوري آب دوغ خياري ميارندمون توي يه برنامه اي مجري بشيم يا گزارش بديم يا خداي نکرده به عنوان کارشناس حرف بزنيم از هر سه تا کلمه اي که مي گيم چهار تاش انگليسيه اونهم با هزار تا عشوه و ناز و غمزه شتري و صد البته تلفظ صد درصد غلط !


ماها عاشق رقص عربي هستيم! هرچي هم سنمون ميره بالاتر علاقه امون به اين رقص که تا ابد يادش نميگيريم هي بيشتر و بيشتر ميشه و اصرار مي کنيم که بايد توي همه مهموني ها هنرمون رو نشون بديم!البته دوستان خيلي اصرار مي کنندا وگرنه ماها همه خجالتي هستيم و رقصمون نمياد.


ما توي خيابون زل مي زنيم به زن ها! کوچيک يا بزرگ مهم نيست! مهم اينه که وقتي خانومه نزديک شد حتماً يه متلک آبدار نثارش کنيم ......... ما از اينکارا خيلي مي کنيم!


به آذري ها متلک ميگيم، اونارو مسخره ميکنيم و براشون جوک ميسازيم ولي بهترين دوستامون آذري هستن!



اما سه چيز براي ما خيلي مهمه:


يک:
ما هيچ وقت اجازه نخواهيم داد که روي هيچ نقشه اي خليج فارس به خليج عربي تبديل بشه!


دو: حواسمون هست که هرجا اسمي از فيلم سيصد برده شد اعتراض کنيم نامه بنويسيم طومار اينترنتي امضا کنيم که چرا قيافه ما ايرانيها رو اينقدر وحشتناک کشيدند! آخه ما ايرانيها اونقدرا هم وحشتناک نيستيم!

سه: دولت کشورمون بايد مثل دولت سوئد و نروژ باشه.. دموکرات / عشقي / مهربان. با يک شرط: ما همون "آدم" هايي که در بالا گفتيم بمونيم!!!

 

 

+ نوشته شده در  پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:11  توسط جمشید 

نادر شاه افشار

      

 نادرشاه که در اوضوع نابسامان ایران و هجوم بیگانگان بخصوص اشرف افغان با فرماندهی و دلیری خود نه تنها بیگانگان را از مرز های ایران دور کرد، بلکه مرز های ایزان را به هند تا روم افزایش داد.

 

گویند پادشاه روم که به نیروی فراوان لشکر خود مغرور بود ، نامه ای به نادرشاه ایران (بشرح ذیل)نوشت و در آن نادر را تهدید کرد.

که شعر گونه آن بدین شرح است :

چو خواهی قشونم نظاره کنی                    سحرگه نگه بر ستاره کنی

چنانت بکوبم به گرز و گران                         که یکسر روی تا به مازندران

 

نارشاه درجوابی کوبندنوشت:

چو صبح سعادت نمایان شود                   ستاره زپیشش گریزان شود

عقاب شکاری نترسد زبوم                     دو مرد خراسان دوصد مرد روم

 

نادر شاه که سرداری  دلیر بود تمامی دشمنان ایران را به وحشت انداخت و باعث شد که تا مدتها فکر حمله به ایران را از سر بدر کنند . اما نادر فرمانده وسردار جنگی بود و در کشور داری و اقتصاد و سازندگی سر رشته ای نداشت که متاسفانه این موضوع باعث شده که فتوحات او سازندگی و آبادانی زیادی در بر نداشته باشد. و بد بینی او به اطرافیان و کور کردن فرزندش باعث شد تا اطرافیانش  از ترس کشته شدن به او حمله کنند و او را ترور کنند و بدینگونه پرونده این دلیر جنگجو با ناکامی بسته شد.

 

+ نوشته شده در  دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت 7:57  توسط جمشید 

باران نرم

 

از دیروز ساعت ۵ عصر بارانی بی نظیر و کم سابقه در این فصل (یعنی اول تیرماه ،بلندترین روزتابستان) شروع به باریدن کرده که در شهرستان سبزوار اینگونه باران نرم و مداوم تابستانی کاملا بی سابقه بوده است بطوریکه هیچ کسی از بزرگان بخاطر نمی آورد که تا اکنون این نحو باران طولانی و آرام(در اول تابستان) در این شهرستان باریده باشد. الان که ساعت ۱۰ صبح روز ۱/۴/۹۱ می باشد هنوز هم باران ادامه دارد. حقیقتا هوای شهرستان در ابتدای تابستان همانند شمال ایران شده (معتدل و مرطوب) اگر چه ممکن است خساراتی نیز در برخی نواحی در پی داشته باشد اما از لحاظ زمان و مقدار بارش، کم سابقه بوده است و حتما هواشناسی این روز به یادخواهد داشت ودر تاریخ شهرستان ثبت خواهند کرد.

+ نوشته شده در  پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت 9:51  توسط جمشید 

پراکنده های ادبی

 

یک کس بد ما به خلق می گفت                         ما صورت خود نمی خراشیم

ما خوبی او به خلق گفتیم                                 تا هردو دوروغ گفته باشیم

 

خال مه رویا سیاه و دانه فلفل سیاه                     هردو جانسوزند لیک این کجا وآن کجا

 

نخست موعظه پیر می فروش این است               که از مصاحبت ناجنس احتراز کنید

 

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی                         قبل از آنی که چو گردی زمیان برخیزم

 

دل از من برد و  روی ازمن نهان کرد                       خدا را با که این بازی توان کرد

 

دل از من بردی ای دلبر   به فن آهسته آهسته

تهی کردی مرا ازخویشتن   آهسته  آهسته

به عشقت دل نهادم، زین جهان آسوده گردیدم

گسستم رشته ی جان را زتن آهسته آهسته

زبس بستم خیال تو ، تو گشتم پای تا سر، من

تو آمد، رفته رفته ، رفت من ، آهسته آهسته

 

برهان

+ نوشته شده در  یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:,ساعت 7:27  توسط جمشید 

بشکن بشکن

 

سرخم می سلامت چه غم ارشکست سبویی

این سبو بشکست و این پیمانه ریخت 

و

سبو بشکست و دل بشکست و جام باده هم بشکست

خدایا در سرای ما چه بشکن بشکنی داری

 من نمی شکنم ، بشکن ، واسه کی بشکنم بشکن ، واسه حاجی سیا بشکن ، واسه پول سیاه بشکن !!!!! دست ، دست، دست. دیگه بس!!!!!!!

+ نوشته شده در  سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:,ساعت 9:30  توسط جمشید 

فولاد و سختی

 

داستانهای جدی :

داستان آهنگری را میگوید که پس از گذراندن جوانی پر شر و شور تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، چیزی درست به نظر نمی آمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد. یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود، از وضعیت دشوارش مطلع شد. گفت:"واقعاً عجیب است، درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خداترسی شوی، زندگی ات بدتر شده. نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم، اما با وجود تمام تلاش هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده." آهنگر بلافاصله پاسخ نداد: زیرا او هم بارها همین فکر را کرده بود و نفهمیده بود چه بر سر زندگی اش آمده. اما نمی خواست دوستش را بی پاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن، و سرانجام پاسخی را که میخواست یافت. این پاسخ آهنگر بود: "در این کارگاه، فولاد خام برایم میاورند و باید از آن شمشیری بسازم. میدانی چطور این کار را میکنم؟ اول تکه فولاد را به اندازه داغی جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا اینکه فولاد، شکل  بگیرد. بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد. باید این کار را آنقدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست یابم. یک بار کافی نیست.آهنگر مدتی سکوت کرد، سیگاری روشن کرد و ادامه داد: "گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عمل را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک می اندازد. میدانم از این فولاد هرگز تیغه شمشیر مناسبی در نخواهد آمد."
 آهنگر باز مکث کرد و بعد ادامه داد: "میدانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو میبرد. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما میکنم انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها چیزی که میخواهم این است؛
 خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو میخواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که می پسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولادهای بی فایده پرتاب نکن."یك تكه یخ را كه تا دمای ۵۰ - درجه سانتی گراد سرد شده بردارید و به آن گرما بدهید ، ابتدا هیچ اتفاقی رخ نمی دهد . این همه انرژی گرمایی صرف می شود ولی هیچ نتیجه ی قابل رویتی مشاهده نمی شود . ناگهان ، در دمای صفر درجه ، یخ ذوب و به آب تبدیل می شود . كار را ادامه بدهید . باز هم انرژی فراوانی صرف می شود بدون آنكه تغییری مشاهده گردد . تا اینكه وقتی به حدود ۱۰۰ درجه سانتی گراد می رسیم ، حباب و بخار ایجاد می شود !

 و نتیجه ؟

 این احتمال وجود دارد كه ما انرژی زیادی را صرف كاری كنیم ، مثلا صرف یك پروژه ، یك شغل وحتی یك قالب یخ و با این وجود به نظرمان برسد كه هیچ نتیجه ای نگرفته ایم . اما در حقیقت انرژی ما دور از چشممان در حال ایجاد دگرگونی بوده است . كار خود را ادامه دهید و مطمئن باشید كه دگرگونی از راه خواهد رسید .
 این اصل را به خاطر بسپارید ، بی جهت دچار هراس نشوید و یاس را نیز به خود راه ندهید و بدانید كه : هیچ تلاشی ، بی نتیجه نمی ماند.

 

 

+ نوشته شده در  یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,ساعت 14:3  توسط جمشید 

همه ایران خانه ماست

 

علیرغم اینکه بیگانگان و افراد مغرض و خارج نشینان از مردم خواسته بودند تا آنها نیز خانه نشین شوند، امام ملت ایران به پای صندوقهای رای  رفتند و به آنها ثابت کردند که یک ایرانی غیرتمند در خانه نمی ماند . و گوش به وجدان خود دارد نه گوش به فرمان گوشه نشینان خارج نشین. روح استقلال در خون ایرانی می جوشد و هرجا که نشانی از دخالت بیگانگان مشاهده نماید. عکس العمل نشان می دهد . تا ثابت کند اولین شعارش استقلال آزادی و جمهوری اسلامی می باشد.

+ نوشته شده در  شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت 8:25  توسط جمشید 

ایران بیشه شیران

 تا مرد سخن نگفته باشد            علم و هنرش نهفته باشد. 

هربیشه مپندار که خالیست          شاید که پلنگ خفته باشد

  ای ایران: نامت بلند آوازه باد که هرگز از شیر مردان و شیر زنان خالی نبوده ای    و نخواهی بود. دلیرانی که هر زمان فرصت پیدا کرده اند ، خصلت های نهفته در وجود خود و اجداد دلیر و تیز هوش خود را بروز داده و به نمایش جهانیان و نسلهای آینده گذاشته اند.

انقلاب ایران ،حقیقتا بار دیگر ظرفیتهای یک ملت و ژنهای نهفته در اجداد او را در نسل امروز به نمایش گذاشت و زمینه بروز توانمندیهای یک ملت و نخبه های آنرا فراهم نمود.

اماافسوس که همه ی توانمندیهای جوانان این سرزمین برای آبادانی و پیشرفت علمی بکار گرفته نشد بلکه اختلاف سلیقه ها ، برداشتهای مختلف از دین ، قدرت طلبی ها ، جنگ و ترورها بیشتر، نیرو و انرژی این ملت را بخود مشغول کرد، و در اصطکاک با یکدیگر از بین برد.

عده ای ازجوانان درمخالفت با نظام اسلامی،(مثل مجاهدین یا منافقین) دست به ترور دیگر نخبه های این ملت زدند و بطبع عده ای از جوانان طرفدار نظام به مقابله آنان پرداختند، تا جایی که نیرو وانرژی که می توانست صرف سازندگی شود ، صرف تخریب و کشتن یکدیگر شد.

  صدام از فرصت استفاده کرد و به ایران حمله نمود.بنا بر این عده ای از بهترین جوانان این کشور نیز به دفاع از مهین مشغول شدند، تعدادی از بهترین و تیزهوشترین آنان نیز در جنگ به شهادت رسیدند . 

عده ای از جوانان که در جهاد سازندگی به روستاها رفته بودند و روستاها جانی تازه از حضور آنان گرفته بود ،برای دفاع از کشور به جبهه ها شتافنتد و امکانات فراوانی که می توانست صرف سازندگی روستاهای کشور شود، صرف جنگ شد.

    در عین حال اکنون ایران، با ایران سالهای 57 -58 زمین تا آسمان فرق کرده و هیچ انسان منصف و با اطلاعی نمی تواند پیشرفتهای صورت گرفته را نادیده بگیرد. برای نمونه اینجانب که اول انقلاب سنی حدود 16 سال داشتم بخوبی بیاد دارم که از نظر بهداشتی چه مشکلاتی وجود داشت . علاوه بر نداشتن امکانات بهداشتی (از قیبل آب لوله کشی ،حمام بهداشتی و000) حتی دکترهای عمومی نیز از کشورهای هند و بنگلادش بودند  اما اکنون دکترهای عمومی بقدری زیاد است که بیکار هستند. اکنون هیچ کارشناس منصفی  انکار نمی کند که ایران یکی از پیشرفته ترین کشورهای منطقه از نظر پزشکی است.

از نظر اطلاعات و مخابرات :( در سالهای 1360 و قبل از آن بندرت تلفن در منازل پیدا می شد) اما اکنون  بنحوی پیشرفت کرده است . که یک چوپان روستایی با مبایل زنگ می زند(( گرگ آمد گرگ آمد))

ازلحاظ حمل و نقل ،انرژی اتمی ، موشکی و... پیشرفت های غیر قابل تصوری شده است. اما آیا بهتر از اینهم می شد؟ پاسخ بلی است، به شرطی آنکه مشکلاتی که در بالا ذکر شده نمی داشتیم . اما بهر حال ماهی را هروقت از آب بگیریم تازه است.وهنوز انقلاب ما جوان است و ما م توانیم . 

 

                                                                                           برهان

+ نوشته شده در  چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:,ساعت 9:46  توسط جمشید 

جنگ هفتاد و دوملت

 

با نگاهی گذرا به تاریخ انقلاب اسلامی ایران ، یک چیز براحتی در ارتباط با انقلابیون قبل و بعد از رژیم شاهنشاهی قابل مشاهده و تامل برانگیز می باشد که حقیقتی تلخ را نمودار می کند. و آن ریزش نخبه ها (یعنی :عدم همراهی و مخالفت)،  و البته رویش و جذب توده های یا بعبارتی: همراهی ملت با ادامه انقلاب  می باشد.

 

از همان ابتدای تاسیس دولت موقت ابتدا گروه فرقان ،افرادی را مثل مطهری ، قرنی و000 ترور کرد. سپس به دلایل مختلف اکثر افراد دولت موقت مثل بازرگان ، امیر انتظام ، دکتر سنجابی، دکتر یزدی  و...  از انقلاب کنار کشیدند و بعدها مجاهدین خلق(منافقین) که آنها هم سوابق مبارزاتی  با رژیم شاه را در پرونده خودداشتند، سر به ناسازگاری گذاشتند و  خسارات جبران ناپذیری به انقلاب و حیثت خود وارد آوردند.

   سپس بنی صدر که از ابتدا ،همراه انقلاب بنظر می رسید و بعداز رای نسبتا خوب ملت به ریاست جمهوری او (که نتظار قدرت تام و بی رقیب را داشت) ، او نیز از سر مخالفت با دیگر انقلابیون بخصوص روحانیون برآمد که منجر به رای عدم کفایت مجلس به نامبرده و برکنار او شد که او و عده ای از طرف دارانش (که بیشترشان  منافقین بودند) دست به انتقام و حذف فیزیکی افرادی مثل شهید بهشتی ، دیالمه و۰۰۰ هفتاد تن دیگراز نخبه های این ملت (با انفجار حزب جمهور اسلامی) زدند. 

 در ادامه این جریان تعداد دیگری از نخبه های ملت همانند رجایی ، باهنر و... از گردون انقلاب حذف فیزیکی شدند و تعدادی نیز از بهترین فرزند این ملت درجنگ تحمیلی شهید شدند ( همانند فرماندهان سپاه و ارتش  محلاتی ، فلاحی ، فکوری ) که از ادامه خدمت به ملت ایران باز ماندند.

این ریزش ها ادامه داشت تا اینکه برای بار چندم از مرکز دایره انقلاب نیز تعدادی از نخبه ها که نقشی غیر قابل انکاری در انقلاب اسلامی  داشتند همانند منتظری( که جانشین بعد از امام محسوب می شد) و برخی روخانیون طرف او کنار کشیدند. کم کم سازمانهایی همانند مجاهدین انقلاب اسلامی که سابقه درخشانی در مبارزه و همیاری انقلاب داشتند کنار کشیدند و یا کنار گذاشته شدند . این روند کم کم به  کروبی و هاشمی و خاتم و موسوی و...  رسیده و جدیدا نیز به احمدنژاد و مشاهی و... نزدیک شده است .

سه نظر کلی می توان در این خصوص داشت:

1- ما انظار زیادی از مسوولین ( بخصوص سران دولت بخصوص ریاست جمهورها داشتیم ) در حدی که کوچکترین خطا و اشتباه آنان را قابل قبول نمی دانستیم  و برای همین ملت ایران افکار و افراد متضاد فکری را انتخاب و یا با واسطه در مسوولیتها گماشت و چون انتظارش را برآورده نکردند ، چه در انتخابات بعدی و چه به روشهای دیگر کنار گذاشته شدند.

2- بیشتر حذف شده ها ،اول خوب ، انقلابی ، خدمتگذار و مردمی بودند ولی به مصداق این جمله که ( قدرت فساد می آورد ،) یا خود کم کم دچار قدرت طلبی ، فساد(اعم از مالی ، فکر و000 یا فرزندانشان)که این نیز یکی از دلایل حذف و یا کنارگیری برخی نخبه ها ومسولین شد.

3- ملت ایران از ابتدا تاریخ خود افکار مختلفی را تجربه کرده و بطبع در پس زمینه  روح خود آنرا دارد بنا بر این نباید یک گروه خاص انتظار داشته باشد همه ی ملت از طرز فکر و آیین آنها پیروی کنند (و زمینه های فکری اجدای و رسوم قبلی را خود را نداشته باشند) گویااکثر افکار اجدادی بشر همراه با انتقال ژنها و وراثت به او منتقل شده است بنا بر این، از افکار خوارج تا لیبرال و000 که در گذشته وجود داشته اکنون نیز هست و در آینده نیز وجود خواهد داشت .  لذا ما( اعم  ازملت و مسوولین) باید هنر با هم زیستن و با هم کنار آمدن را بیاموزیم و تا می توانیم یکدیگر را از گردونه حذف نکنیم بلکه نقاط مثبت گروههای مختلف را هم در نظر داشته باشیم و از آنها استفاد کنیم .

معرفی الگوهایی در کشورهای همسایه :

- آیا روش هندوستان بهتر است که هزاران گروه ، ادیان و اقوام مختلف بصورت مسالمت آمیز سالهاست در کنار هم زندگی می کنند و سرگرم پیشرفت مملکت خود هستند یا روش افغانستان ، پاکستان و عراق که گروها و مذاهب( که گاهی تفاوت چندانی هم باهم ندارند) مدام یکدیگر را تکفیر و در حال درگیری و کشتن یکدیگر هستند؟

   می بینم در دنیا، از هندوستان بعنوان بزرگترین دمکراسی جهان یاد می شود، اما از کشورهای خاورمیانه بعنوان رژیم های مستبدی که همیشه وقت ، فکر، نیرو  وانرژِِی خود را صرف حذف سایر گروهای همان کشور و ویرانی کشور خود می کنند.

 بنا براین ملت ایران و مسوولان آن باید بیشتر بیندیشند و آستانه تحمل و دایره کشور را به وسعت وبزرگی کشور و ملت خود در نظر بگیرند. زیرا در ایران بزرگ برای همه ادیان وهمه گروهای مختلف ظرفیت و امکانات بوده و هست و خواهد بود.  

 

  برهان

+ نوشته شده در  یک شنبه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت 11:22  توسط جمشید 

شاید که پلنگ خفته باشد.

 

تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد

هر بیشه مپندار که خالیست ، شاید که پلنگ خفته باشد.

 

اگر چه می گویند: سخن گفتن  نقره ، و خاموشی طلاست ، لیکن  به وقت گفته، گفتن باید، و بوقت خاموشی

سخن گفتن ، همانطور که قدرت بیان و دانش و تجربه آدم عاقل و دانا را عیان می کند ، بی کمالی وعدم دانش و افکار سخیف نادان را نیز بیان می کند.

بی کمالیهای آدم در سفر پیدا شود                         پسته بی مغز چون لب وا کند رسوا شود.

البته آدم دانا و سخنور هم ،باید بجا و گزینده و با فکر و برنامه قبلی سخن بگوید، زیرا پرگویی علاوه بر اینکه بلاخره افکار ناخواسته سخنور را آشکار می کند، اشتباهات لفظی و ... را نیز آفزایش می دهد.

آب ارچه همه زلال خیزد                    ازخوردن پر ملال خیزد

کم گوی و گزینده گوئ چون در            از گفتهء تو جهان شود پر

 

 

+ نوشته شده در  دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:,ساعت 7:47  توسط جمشید 

فرزندان ابوجهل و معاون

 

حاکم عربستان سعود که کینهء دیرینه ازعلویون (بخصوص شیعیان ) دارند، جدیدا با امریکا و اسرائیل همدست شده و علیه یک کشور اسلامی و عربی (آنهم سوریه که در خط مقدم مبارزه با اسرائیل قرار دارد) اقدام به موضع گیری نموده بطوریکه ملک عبداله(ابوجهل زمان )،وتو ،چین و روسیه را که در مخالفت با امریکا و برخی کشورهای اروپای و به نفع سوریه انجام شده ،محکوم می کند. رژیم سعودی که ذخائر نفتی شبه جریز را ارث پدری خود می داند و برخلاف مصالح اسلام و مسلمین به قیمتی ناچیز ،در اختیار کفار(امریکان و دشمنان اسلام) قرار می دهد ، آل سعود(همان آل یهود)که ،وتو ،دهها قطعنامه علیه اسرائیل (توسط امریکا و انگلیس) را یکبار هم محکوم نکرده است. عجیب تر اینکه واپسگراترین کشور جهان و منطقه(رژیم عربستان سعودی) که حتی یکبار هم در عمر کشورشان انتخابات نداشته اند و حتی زنان در آن کشور حق رانندگی ندارند و خبری از آزادی و حقوق بشر در آن دیده نشده است، اکنون در حمایت از آشوبگران مسلح سوریه قطعنامه به مجمع عمومی سازمان ملل می برند، تا از آزادی و دمکراسی در سوریه حمایت کنند.  البته کشورهای غربی هم از حاکمان عربستان و افکار نابخردانه آنان متنفرند ، اما بدلیل نیاز به انرژی و نفت ،این تنفر را مخفی می کنند . سازمان های حقوق بشری نیز که همه از کشورهای غربی هستند کمتر از عربستان اسمی می برند. حاکم عربستان مطمئن باشند که اگر ملت عربستان مجال پیدا کنند این رژیم وابسته را همانند رژیم حسنی مبارک ، بن علی ، قذافی و۰۰۰ به زباله دانه تاریخ خواهند فرستاد و شر این رژیم را از سر شبه جزیره کم خواهند کرد.

 جهاد خیبری

 

+ نوشته شده در  یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:,ساعت 12:32  توسط جمشید 

به موج آویز و از ساحل حذرکن

 

چو رخت خویش بربستم از این خاک همه گفنتد با ما آشنا بود

ولیکن کس ندانست این مسافر، چه گفت و با که گفت و ازکجابود

 

نهنگی بچهء خود را چه خوش گفت

به دین ما حرام آمد کرانه

به موج آویز و از ساحل حذر کن

همه دریاست ما را آشیانه

 

آی دوست

یاد من آر یک شبی، برگیر از نی لبی

که یاد یاران خوش است ، که یاد یاران خوش است.

یادی کن از دو ستان ، وزگلهای بوستان  

که گلعزاران خوش است  که گلعزاران خوش است .

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,ساعت 13:40  توسط جمشید 

سر بسوی

 

سر بسویی می کشد ما را در این ره پا بسویی

عقل آخربین بسویی ، عشق بی پروا بسویی

موج سرگردانم و بازیچه طوفان هستی

هر زمان ساحل بسویی می کشد دریا بسویی

وای از این آورگی ها وای از این بیچارگی ها

 تا به کی آخر گذشتن او بسویی مابسویی

هریکم خواند به بزم خویش زین همنشینان

گریه مستان بسویی  خنده مینا بسویی

در تماشگاه هستی جاهش دارد کورگردد

دیده ی پنهان بسویی بیند و پیدا بسویی

جمع مشتقان گزیری از پریشانی ندارد

عاقبت مجنون بسویی می رود لیلا بسویی

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,ساعت 7:27  توسط جمشید 

همه چیز روی میز است!

همه چیز

 

برای ما در ایران آنچه روی میز است ،اصلا اهمیتی ندارد زیرا نظافتچی اداره نیز آنرا میداند و بارها آنرا به سطل اشغال انداخته است . آنچه اهمیت دارد زیر میزاست . اگر زیر میزی دارید بفرمایید! در اینجا کاربرد دارد. ظاهرا اوباما و کلنیتن تا کنون این موضوع را نمی دانستند که مدام از آنچه روی میز است سخن می گویند.

+ نوشته شده در  سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,ساعت 7:24  توسط جمشید 

BBC صادق صبا و غلط های زیادی

 

بی بی سی که اخبار خود را بیشتر از تماس با عوامل مغرض در ایران تهیه می کند واین طبعا باعث حساسیت نیروهای امنیتی که(تماسهای مشکوک  این افراد را زیر نظر دارند) می شود و اخیر به تعدادی از آنها اخطار داده شده که عوامل اطلاعاتی سرویس های بیگانه که سوابق تاریخی آنها دشمنی همیشگی آنها را ثابت کرده است نشوند. صادق صبا در تحیللی آبکی خود نظام جمهوری اسلامی را تحدید می کند که این رفتار ایران باعث تعبات سنگنین  برای جمهوری اسلامی می شود زیرا رئیس بخش فارسی بی بی سی از سازمانهای حقوق بشری خودشان خواهند خواست که ایران را محکوم کنند. می خواستم بگویم که مورچه چیست که کله پاچه اش باشد. انگلیس چه غلطی کرده که بخش فارس و صادق صبا بخواهند انجام دهند. معلوم است که ایران هیچ دشمنی را بی پاسخ نمی گذارد .

+ نوشته شده در  شنبه 15 بهمن 1390برچسب:,ساعت 9:5  توسط جمشید 

BBC خیط شد

 

چند روز است شبکه بی بی سی که خود را از همه جا مطلع و در همه امور کارشناس می داند  خبرهای کم اهمیت و اکثرا نادرست را در اخبار خود بیان می کند که بعد از دروغ بودن آنها با سکوت از کنار آن می گذرد.

مثلا:

1- بی بی سی مطلع شده است که امریکا با طلبان در قطر مذاکر می کند ( واه که چه خبر جدیدی تاز اگر راست باشد چه اهمیتی دارد.) 

2- بی بی سی مطلع شده که طالبان با سازمان جاسوسی پاکستان ارتباط دارد . (چه خبر جدید و مهمی ظاهرا بی بی سی تازه این موضوع را فهمیده )همه عالم و آدمی می دانند.

3- دروغ بزرگتر بی بی سی که بعدا با سکوت از کنار آنها می گذرد  موضوع سوریه و شورای امنیت و مطالب زیاد و فراوان در خصوص تصمیمات جدیدی وقاطع شورای امنیت علیه سوریه بود که بعدا معلوم شده هیچ اتفاقی مهمی نیفتاد است معمولا شدت بی بی سی در دروغگویی و شایعه و شانتاژ بیشتر از سازمان و شورای امنیت است.

4- موضوع بعدی  شدت بیان بی بی سی در خصوص تحریم نفتی ایران و بانکهای ایران بود که بعدا معلوم شد که چندین ماه بعد شاید اتفاق بیفتد وفعلا ایران آنها را تحریم کرد وقیمت بنزین را در کشور های امریکا و اروپا بالا برده   است . شاید بی بی سی فکر  میکند که همین  حرفهای انها اثر بیشتری دارد تا تحریمها ،بستگی به افرادی دارد که چقدر رسانه پیر استعمار را باور می کنند. 

+ نوشته شده در  پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:,ساعت 12:42  توسط جمشید 

اجلاس جوانان کشورهای اسلامی

 

یک برنامه و اجلاس جالب که این روزها در ایران برگزاری گردید ، دعوت از جوانان مسلمانان کشورهای مختلف جهان برای آشنایی و تبادل نظر در مورد جنبش بیداری اسلامی بود. دراین اجلاس سخنان جالبی از طرف مسوولین ایران و میهمان بیان شد . آیت ا000 خامنه ای ملاک و شاخص یک حرکت مستقل و اسلامی را ،مخالفت با استکبار ( بخصوص اسرائیل و امریکا) دانستند. و از جوانان خواستند که هوشیار باشند واز حرکتهایی که استبکبار برای تفرقه میان مذاهب مختلف طراحی کرده اند پیروی نکنند و ملاک حرکت خود را مبارزه با امریکاه و اسرائیل قراردهند. بنا بر این واضح است که آشوب هایی که در سوریه انجام می شود و با نظر و پشتیبانی استکبار صورت می گیرد یک حرکت وابسته است که نمی تواند در راستای حرکتهای اسلامی قرارگیرید . البته مردم این کشور نیز حق دارند سرنوشت خود را انتخاب کنند و اصلاحاتی در کشورشان داشته باشند ، اما واضح است افرادی که از طرف امریکا و اسرائیل مجهز شده اند نمی توانند نماینده واقعی مردم این کشور باشند. 

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,ساعت 8:21  توسط جمشید 

قضاوت و عدالت امریکایی

 

بلاخره حکم قاضی امریکا برای یک فرمانده امریکایی درعراق که گفته بود "اول بکشید بعدا بپرسید" صادرگریده او و گروهش با ورود به منازل مردم در عراق 28 نفر زن و کودک عراقی (و حتی یکنفرکه روی صندلی چرخدار بوده ) را بی رحمانه کشتند. اما حالا نمایش محاکم آنها در امریکا به پایان رسیده حکم عادلانه بشرح ذیل صادره گردیده

1- دادستان درخواست سه ماه زندان و کاهش حقوق 

2- قاضی زندانی نمی شود. حقوق هم که فرزند دارد کسر نشود فقط کاهش درجه داده شود

لعنت بر این عدالت و قضاوت و حقوق بشر که کشتن 28 نفر را در عراق نادیده می گیرد. اما کاهش حقوق یک قاتل بی رحم را صدمه به فرزندان وی میداند. اگر یک سگ امریکا در خاورمیانه کشته شود. سازمانهای حقوق بشر امریکایی  زمین زمان را پر می کنند اما اگر یک امریکایی صدها نفر را بکشد با عدالت امریکایی آنطور محاکمه            می شود. ضمنا یادمان نرفته زمانیکه یک ناب امریکایی هواپیمای مسابری ایران را سرنگون کرد و بیش از سیصدنفر انسان بی گناه را کشت  فرمانده آن نه تنها محکمه نشد بلکه تشویق هم شد.

+ نوشته شده در  پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت 7:47  توسط جمشید 

همسفر

با من باش تا با تو به ابدیت برسیم.

+ نوشته شده در  دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:,ساعت 12:58  توسط جمشید 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد